برلینسرجیو را بیدار کرد تا او را برای صبحانه دعوت کند. او سرجیو را بیدار کرد چون تا دیروقت بیدار مانده بود تا درس بخواند. برلین به سرجیو گفت که تاتیانا آنجاست. سرجیو لباس پوشید و به طبقه پایین رفت. برلین سرجیو را به تاتیانا معرفی کرد. او به سرجیو گفت که پیانیست کنسرت است.