همه در شوک بودند، وحشت زده بودند و فریاد می زدند. هیچ کس نمی دانست چه باید بکند. آنها آرتورو را به داخل ضرابخانه برگرداندند تا جراحاتش را درمان کنند. او بر سر آنها فریاد می زد و به آنها می گفت که مونیکا را کشته اند. آرتورو درخواست کرد با همسرش صحبت کند.