به نظر می رسد آنها یک مظنون اصلی پیدا کرده اند. سپس شاهد فلاش بک دیگری هستیم. تئو از میبل و دوستانش جاسوسی می کند - زوئی می دانست که تئو پنهان شده است و از زبان اشاره برای برقراری ارتباط با او استفاده می کند - او به او می گوید که داغ است. در شب سال نو، تئو دوباره با او برخورد می کند و او حلقه او را می گیرد. پدرش حلقه را پس می خواهد.